تاثیر هوش هیجانی و اعتماد بر عملکرد کارکنان در صنعت بیمه- قسمت ۱۰
مفهوم هوش و تعاریف آن
ارائه تعریف از هوش، امر بسیار دشواری است. اکثر روانشناسان بر این امر که هوش، پایه شناختی پیشرفت را تشکیل میدهد، اتفاق نظر دارند. هوش، معمولاً زیربنای شایستگی یا توانایی یادگیری است، حال آن که پیشرفت تحصیلی بر کسب شایستگی استوار است. با این همه، روانشناسان در مورد ماهیت و ریشههای شایستگی بنیادی با استعدادهای یادگیری، توافق کامل ندارند (گنجی، ۱۳۹۲). چندین راه برای تعریف هوش وجود دارد (حسنزاده و ساداتیکیادهی، ۱۳۹۲):
هوش عبارت است از توانایی یادگیری؛
هوش عبارت است از توانایی فرد در تطبیق با محیط؛
هوش عبارت است از توانایی تفکر انتزاعی.
میزان زیرکی، عقل، فهم و تحلیل انسانها بر اساس هوش سنجیده میشود. هوش، جلوه استعدادهای خاص شما است. عقل از دریچه هوش خودنمایی میکند. هر اندازه که عقل بارور میشود، سطح حکمت، دانایی و خردورزی ارتقاء مییابد. انتظار میرود هوش، سطح حساسیت افراد را نسبت به موضوع یا مسالهای همراه با دقت نظر، نشان دهد (حمیدیزاده، ۱۳۸۶). وکسلر[۱۶] در سال ۱۹۵۸، هوش را به عنوان یک استعداد کلی شخص برای درک جهان خود و برآورده شاختن انتظارات آن تعریف کرد. از نظر وکسلر، هوش میتواند اجتماعی، عملی و یا انتزاعی باشد و نمیتوان آن را از ویژگیهایی مانند پشتکار، علائق و نیاز به پیشرفت مستقل دانست (پاشاشریفی، ۱۳۹۱). هنمون[۱۷] هوش را ظرفیت فراگیری دانش و تسخیر دانش تعریف نموده است (پیرخائفی، ۱۳۸۲). همچنین، گردآوری و یکپارچگی تواناییهای فرد برای انجام هدفمند کارها، فکر کردن و اقدام، رفتار موثر و مفید در محیط کار نیز از دیگر تعاریف هوش است (ضرابی، ۱۳۸۳). یکی دیگر از تعاریف هوش، عبارت است از مجموعه تواناییهای شناختی که امکان کسب دانش و یادگیری و چگونگی حل مشکلات را فراهم میسازد (رزقی رستمی و آقایار، ۱۳۸۹).
نیکرسون و پرکینز[۱۸] (۱۹۸۵) در طبقهبندی خود که از هوش ارائه کردند، معتقدند که هوش از ۵ توانایی سازگارانه، قیاسی، استقرایی، مفهومی و فهمیدنی تشکیل شده است (پیرخائفی، ۱۳۸۲):
توانایی تغییر رفتار به گونه سازگارانه در نیل به یادگیری[۱۹]: به اعتقاد نیکرسون و پرکینز، بسیاری از نظریهپردازان بر ملاک سازش با محیط، به عنوان یکی از مهمترین نشانههای هوش تاکید کردهاند. بنابراین از نظر آنان اولین توانایی هوش قابلیتی است که سبب میشود فرد سازشی یادگیرانه با محیط داشته باشد؛
توانایی استدلال کردن به گونهای قیاسی[۲۰]: این توانایی در هوش، سبب میشود تا فرد به یک استنباط منطقی از پدیدهها برسد؛
توانایی استدلال کردن به گونهای استقرایی[۲۱]: این توانایی در کنار استدلال قیاسی باعث میشود فرد، فراسوی اطلاعات دریافت شده عمل کند و به کشف نقشها و اصول از نمونههای ویژه بپردازد. در حقیقت این توانایی نیاز فرد برای پیشبینی و تعلیم را برآورده میسازد؛
توانایی ایجاد و استفاده از مدلهای مفهومی[۲۲]: این توانایی در کنار دو نوع استدلال قیاسی و استقرایی، مسئولیت شکل دادن رفتارهای عملکرد فرد را بر عهده دارد. یعنی سبب میشود که یک مدل برای فهم و تفسیر حوادث بنا شده و شیوهای موثر برای تطابق با جهان تدبیر گردد؛
توانایی فهمیدن[۲۳]: این توانایی به گونهای تلویحی با خلاقیت ارتباط دارد. زیرا با توانایی نگریستن به روابط موجود در مساله و تخصیص معانی این ارتباطات به حل مساله مربوط است.
همچنین، توردیک[۲۴] روانشناس معروفی که در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ در تعمیم نظریه هوش نقش مهمی داشت، معتقد بود که هوش از سه مولفه تشکیل شده است (آقاحسینعلی شیرازی، ۱۳۸۷):
هوش اجتماعی[۲۵]: منظور توانایی درک و فهم دیگران و ایجاد ارتباط با آنها است؛
هوش عینی[۲۶]: منظور توانایی درک و حل مسائل از طریق دستکاری و به کارگیری اشیاء است؛
هوش انتزاعی[۲۷]: منظور توانایی درک و فهم دیگران از طریق نمادهای کلامی و ریاضی است.
انواع هوش
انواع هوش از نظر گاردنر[۲۸] عبارتند از (حسنزاده و ساداتیکیادهی، ۱۳۹۲):
هوش زبانی (کلام)؛
هوش منطقی (ریاضی)؛
هوش فضایی (قدرت تجسم عینی)؛
هوش جنبشی، بدنی (تعادل اعضا، حرکات موزون)؛
هوش موسیقیایی (درک و تولید سیستم صوتی)؛
هوش بین فردی (مهارت برقراری رابطه با دیگران)؛
هوش درون فردی (بصیرت به خود).
البته گاردنر اذعان میدارد که عدد هفت، عددی اختیاری برای شمارش گونههای مختلف هوش است و برای بیان چندگانه بودن استعدادهای بشری هیچ عدد جادویی وجود ندارد.
از دیدگاه مشابه دیگری نیز آرمسترانگ هفت نوع هوش ارائه میدهد (آرمسترانگ[۲۹]، ۱۳۹۰):
هوش زبان شناختی[۳۰]: این هوش بر کلمات مبتنی است و به خبرنگاران، داستان سرایان، شعرا و وکلا مربوط میشود. افرادی که از این نوع هوش برخوردارند، میتوانند با واژههای گفتاری موثر به بحث کردن، متقاعد ساختن، سرگرم کردن یا رهنمود دادن بپردازند. آنها اغلب عاشق تفریح کردن با اصوات زبانی به صورت ایهام، بازی با کلمات و به کارگیری کلماتی هستند که تلفظ آنها مشکل است. این افراد با ولع میخوانند و قلم شیوایی دارند. گاهی اوقات بر اساس توانایی ذخیره کردن اطلاعات در حافظه، تا حدی کارشناس به شمار میروند. به عبارت دیگر سرآمد دانش و سواد هستند؛
هوش منطقی –
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |
ریاضی[۳۱]: (یا هوش اعداد و منطق) این هوش مربوط به دانشمندان، حسابداران و برنامهنویسان کامپیوتر است. «نیوتن» این هوش را به هنگام اختراع دیفرانسیل و انتگرال متجلی ساخت. همین طور «انیشتن» در ارائه نظریه «نسبیت» خود، از این هوش بهره گرفت. ویژگیهای فردی که از این هوش بهرهمند است شاملِ توانایی استدلال، استنتاج، اندیشیدن درباره مفاهیم علت و معلول، خلق فرضیه، جست وجوی نظامهای ادراکی و بهرهمندی از نگاهی عمدتاَ معقول به زندگی است؛
هوش فضایی[۳۲]: شامل تفکر در قالب تصاویر و تجسمها و توانایی درک تغییر شکل و خلق درباره جنبههای متفاوت دنیای بصری – فضایی است. چنین هوشی عرصههای فعالیت معماران، عکاسان، هنرمندان، خلبانان و مهندسان مکانیک است. کسی که اهرام مصر را طراحی کرد، به میزان قابل توجهی از این هوش بهرهمند بوده است. همچنین، افرادی چون «توماس ادیسون»، «پابلو پیکاسو» و «آنسل آدامز» نیز از همین هوش بهره گرفتهاند. افرادی که دارای هوش فضایی زیاد هستند، حساسیت دقیقی در مشاهده جزئیات دارند و میتوانند عقاید خود را به صورت گرافیکی به وضوح ببینند، نقاشی و یا طراحی کنند و خود را به آسانی با فضای سه بعدی تطبیق دهند؛
هوش موسیقیایی[۳۳]: ویژگیهای مهم این هوش قابلیت درک، ارزیابی و ساختن ریتمها و ملودیها است. هوش موسیقیایی در مغز افرادی وجود دارد که شنوایی خوبی داشته باشند و بتوانند آوازی موزون بخوانند و با اندکی توجه، برگزیدههای متفاوت موسیقیایی را بشنوند؛
هوش جسمی– حرکتی[۳۴]: که هوش ضمیر فیزیکی نام دارد و عبارت است از: استعداد کنترل حرکات بدن و نیز در دست گرفتن ماهرانه اشیا. ورزشکاران، هنرمندان، مکانیکها و جراحان به میزان قابل توجهی از این نوع هوش بهرهمند هستند. چارلی چاپلین نیز کسی بود که برای اجرای برنامههای مبتکرانه همیشگی خود از این هوش استفاده میکرد. افرادی که از این هوش برخوردارند، عملگرا بوده و حس لامسهی خوبی دارند و باید به طور مداوم بدن خود را حرکت دهند و در برابر مسائل واکنشهای اساسی نشان دهند؛
هوش میان فردی[۳۵]:این هوش توانایی درک سایر مردم و کار با آنها است. به ویژه مستلزم داشتن قابلیت درک دیگران و مسئول بودن در برابر حالات روحی، خلق و خوی، نیات و تمایلات آنان است. کسی که از هوش بین فردی برخوردار است، ممکن است فردی بسیار دلسوز و دارای حس مسئولیت اجتماعی مانند «مهاتماگاندی» و یا شخصی متقلب و مکار مثل «ماکیاولی» باشد؛
هوش درون فردی[۳۶] (یا هوش ضمیر درونی): فردی که چنین هوشی دارد، میتواند به راحتی احساسات خود را درک کند و آنها را از میان انواع بسیار متفاوت حالات عاطفی درونی تشخیص دهد و این خودشناسی را برای غنا بخشیدن و هدایت زندگی خویش به کار گیرد. مشاوران، دانشمندان و افراد صاحب مشاغل آزاد، از این هوش برخوردارند. آنها ممکن است افرادی بسیار درونگرا بوده و از ژرف اندیشی، مشاهده و سایر اَشکالِ کاوشِ عمیقِ روح، بهره گیرند. از سویی دیگر، ممکن است بینهایت مستقل، بسیار هدفمند و فوقالعاده خویشتندار باشند.