دسترسی به منابع مقالات : تاثیر هوش هیجانی و اعتماد بر عملکرد کارکنان در صنعت بیمه- قسمت ۱۲
اولین بار در سال ۱۹۹۰، روانشناسی به نام سالووی[۴۸]، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خُلق و خو به کار برد. در حقیقت، این هوش، مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است. به عبارتی، عاملی است که به هنگام شکست، در شخصی ایجاد انگیزه میکند و به واسطهی داشتن مهارتهای اجتماعی بالا، منجر به برقراری رابطهی خوب با مردم میشود (بردبری[۴۹] و گریوز[۵۰]، ۱۳۹۲). هوش هیجانی طبق تعریف بار-آن[۵۱] (۲۰۰۰) عبارت است از: مجموعهای از دانشها و تواناییهای هیجانی و اجتماعی که قابلیت کلی ما در پاسخ به نیازهای محیطی را به طور موثری تحت تاثیر قرار میدهد و این مجموعه شامل موارد زیر است (امیرآبادی، ۱۳۹۰):
توانایی آگاه بودن از خود، درک خود و قدرت بیان داشتن؛
توانایی آگاه بدن از دیگران، درک و فهم دیگران و قدرت بیان آنها؛
توانایی مواجهه با هیجان های شدید و کنترل تکانه ها در خویشتن؛
توانایی انطباق با تغییرات و حل مسائلی با ماهیت اجتماعی و یا فردی.
هوش هیجانی همان تسلط بر خود، انضباط و استعداد همدلی است که به رهبران این امکان را میدهد که علایق خود را به دیگران منتقل و آنها را جذب کنند. برخلاف این دیدگاه که احساسات همیشه با تفکر تداخل دارند، هوش هیجانی میگوید: توانایی فهم و تنظیم احساسات میتواند تفکر کلی را اثر بخشتر کند (نای[۵۲]، ۱۳۸۷). هوش هیجانی مهارتی است که دارنده آن میتواند از طریق خودآگاهی، روحیات خود را کنترل کند؛ از طریق خود مدیریتی آن را بهبود بخشد؛ از طریق همدلی تاثیر آن را درک کند و از طریق مدیریت روابط به شیوهای رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالاببرد (بابایی و مومنی، ۱۳۸۴). سه رویکرد در هوش هیجانی وجود دارد:
نخست؛ گلمن (۱۹۹۸) فرض میکند که هوش هیجانی شامل خصیصههایی مثل انگیزش، خوشبینی، سازگاری و گرم بودن است که میتواند موفقیت در روابط انسانی، کار و زندگی را پیشبینی کند؛
دوم؛ مییر[۵۳] و سالووی (۱۹۹۷) یک الگوی مبتنی در هوش هیجانی ارائه کردهاند. آنها هوش عاطفی را به عنوان مجموعه تواناییهایی برای درک، ابراز، جذب و هدایت عواطف، به منظور بهبود رشد عاطفی و هوشی، در نظر میگیرند؛
سوم؛ بار- آن (۱۹۹۷) یک الگوی شخصیتی یا آمیخته از هوش هیجانی ارائه کرده است که در آن بر کنار آمدن با اضطراب تاکید زیادی شده است. همان گونه که گفته شد او هوش هیجانی را این گونه تعریف کرده است: مجموعهای از تواناییها و مهارتهای فردی و اجتماعی که افراد را قادر میسازد تا به طور اثربخش با فشارها و تضادهای محیطی کنار بیایند (سیادت و همکاران، ۱۳۸۷).
در مجموع میتوان فعالیتهای روانشناسی پیرامون مقوله هوش هیجانی را از سال ۱۹۰۰ تا کنون در قالب جدول شماره ۲-۱ بیان نمود.
جدول شماره ۲-۱) ظهور مفهوم هوش هیجانی (حاجیلو، ۱۳۸۷) | |
۱۹۶۹-۱۹۰۰ هوش و هیجان ازهم جدا هستند؛ دیدگاههای متعصب |
بررسی هوش: حیطه سنجش روان شناختی هوش در خلال این دوره توسعه یافت و تکنولوژی آزمونهای هوش تعریف شد. بررسی هیجان: جدای از حیطه هیجان در بحث متمرکز بر مسئله مرغ و تخممرغ که کدامیک اول به وجود آمدهاند: واکنش فیزیولوژیکی یا هیجانی. تحقیق در زمینه هوش اجتماعی: با ایجاد آزمونهای هوش، بر هوش کلامی و گزارهای تمرکز شد. عدهای از روانشناسان هوش اجتماعی را شناختند. |
۱۹۸۹-۱۹۷۰ پیشروان هوش هیجانی |
پیشروان هوش هیجانی در این دو دهه به هم پیوستند. شناخت و عاطفهای که با هیجان در تعاملاند، بررسی شدند. رشته ارتباط غیرکلامی، مقیاسهای مختص درک اطلاعات غیرکلامی (مثل هیجان) در چهره و اندام، توسعه پیدا کرد. نظریه جدید گاردنر از هوش چند گانه، هوش درون فردی را توصیف کرد که ظرفیت درک و نهادینه کردن هیجانات است. پژوهشهای مغز، ارتباطات میان هیجان و شناخت را جدا کرد. استفاده ضمنی از اصطلاح هوش هیجانی نمایان شد. |
۱۹۹۳-۱۹۹۰ ظهور هوش هیجانی |
میر و سالوی در یک دوره چهارساله که در دهه ۱۹۹۰ شروع شد، مجموعهای از مقالات را در مورد هوش هیجانی منتشر کردند. در این مقالات، وجود هوش هیجانی را همانند هوش واقعی عنوان کردند. در طی این دوره یافتههای دیگری از هوش هیجانی مخصوصاً در علوم مغزی توسعه یافتند. |
۱۹۹۷-۱۹۹۴ عمومیت دادن و توسعه سازی |
برای دانلود فایل متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید. |