دسترسی به منابع مقالات : رابطه بین هموارسازی سود و عدم تقارن اطلاعاتی در چرخه زندگی شرکت …
موسز و ندوبیز و تسته تسکو استدلال نمودند که شرکتها به منظور کاهش ریسک اقدام به هموار سازی سود مینمایند. شرکتهایی که از نسبت بدهی به کل داراییهای بالایی برخوردار میباشند به منظور اطمینان بخشی به اعتبار دهندگان مبنی بر توانایی پرداخت اصل و بهره وامها و اعتبارات دریافتی اقدام به هموار سازی سود مینمایند. عدم وجود نوسانات قابل توجه در سود این اطمینان را برای اعتبار دهندگان پدید میآورد که واحد تجاری در آینده قادر به پرداخت مطالبات آنان خواهد بود.
۲-۲-۲-۴ فاصله گرفتن فعالیتهای عملیاتی واقعی از فعالیتهای عملیاتی مورد انتظار
زمانی که فعالیتهای عملیاتی واقعی از فعالیتهای عملیاتی مورد انتظار فاصله میگیرد، انگیزه هموار سازی سود افزایش مییابد. هر چه فعالیتهای عملیاتی واقعی از انتظارات استفاده کنندگان انحراف بیشتری وجود خواهد داشت. شاخصهای ایده آل فعالیت عملیاتی دادهای غیر مالی میباشند که میتوان به ساعات تولید، واحدهای تولید شده و فروش رفته اشاره نمود. مطالعات انجام شده راجع به رفتار هموار سازی سود، فروش را به عنوان معیاری برای فعالیتهای عملیاتی شرکت در نظر گرفته و تغییرات فروش را مورد محاسبه قرار دادند.
۲-۲-۲-۵ تغییر پذیری سود
تغییر پذیری سود با شاخصهای ریسک بازار مانند بتا (ریسک نظاممند شرکت) و انحراف معیار بازده مرتبط است. نوسانات زیاد در سود میتواند منجر به ارزیابی ریسک بالا گردیده و سبب افت قیمت سهام و افزایش نرخ استقراض توسط شرکت گردد. از طرف دیگر، نوسانات کم در سود میتواند منجر به ارزیابی ریسک پایین و در نتیجه افزایش قیمت سهام و کاهش نرخ استقراض توسط شرکت گردد. در سال ۱۹۸۷، موسز در یافت که اگر نوسانات سود به طور معکوس روی نرخ استقراض و یا قیمت سهام تأثیر گذارد، یک رابطه مثبت بین تغییر پذیری سود و رفتار هموار سازی سود به وجود میآید (افلاطون و پور حیدری، ۱۳۸۵، ۵۷).
۲-۲-۳ انگیزه های هموار سازی سود
دلیل اصلی انگیزه مدیران برای هموار سازی سود را میتوان در غالب تئوری نمایندگی مورد بررسی قرار داد، آنجایی که امنیت شغلی مدیران حاصل از عملکرد شرکت در دوره جاری و دورهای آتی میباشد، بسیاری از مدیران در صورت عدم موفقیت در عملکرد مطلوب در دوره جاری و با پیش بینی عدم موفقیت در دوره آتی با مخاطره بر کناری از کار مواجه بوده و به همین دلیل دست به هموار سازی سود میزنند. در چنین شرکتهایی امنیت شغلی مدیران افزایش خواهد یافت چون:
مدیران نگران منافع پولی و غیر پولیشان هستند و بر کناری از کار به معنی از دست دادن منافع حاصل از شرکت میباشد.
سهامداران شرکت منتظر مشوقهای بلند مدت نخواهند ماند، بنابراین نتیجه عملکرد ضعیف دوره جاری ممکن است با بر کناری مدیر همراه باشد.
در ارزیابی مدیران سودهای جاری از سودهای حاصل شده گذشته بسیار مهمتر است.
دو مورد اول بیان کننده انگیزه مدیران، جهت افزایش سود دوره جاری با استفاده از انتقال سود دورهای آتی به دوره جاری میباشند، تا امکان بر کنار شدن آنها را در کوتاه مدت کاهش دهند، این انگیزه زمانی افزایش خواهد یافت که عملکرد دوره جاری ضعیف باشد. مورد سوم مبنی بر مهمتر بودن سودهای دوره آتی خواهد بود به عبارت دیگر مدیر خوب گذشته جبران مدیریت ضعیف آتی را نخواهد کرد. مدیران در دوره های عملکرد قوی، کمتر نگران بر کناری خواهند بود، اما ترجیحاً آنها در چنین دورههایی تر غیب میشوند تا از ذخیره سود برای دورههایی که عملکرد ضعیف دارند استفاده کنند. این کار به وسیله انتقال سود از دورهای جاری به دوره آتی میسر خواهد بود که انتقال سود موجب افزایش دوره تصدی آنها خواهد شد.
از سال ۱۹۵۳، هیورت مدعی شده است که انگیزه هموارسازی سود بر این پایه قرار دارد که رابطه با اعتباردهندگان و کارکنان بهبود یابد و از سوی دیگر از طریق اقدامهای روانشناسانه چرخهها و نوسانهای تجاری کاهش یابد. گوردن بر این باور است که:
شاخصی که مدیریت شرکت در انتخاب از میان روشهای حسابداری به کار میبرد این است که روش مزبور، مطلوبیت یا رفاه را به حداکثر برساند.
همین مطلوبیت تابعی از امنیت شغلی، سطح و نرخ رشد حقوق و سطح و نرخ رشد شرکت (از نظر اندازه یا بزرگی) میباشد.
رضایت سهامداران از عملکرد شرکت باعث میشود که مقام و میزان پاداش مدیران بالا رود. یعنی اگر سایر عوامل ثابت باشد، هر قدر سهامداران ابراز رضایت یا سعادت بیشتری کنند، امنیت شغلی، درآمد و سایر خواسته های مدیریت نیز بیشتر خواهد شد.
با توجه به انگیزه های فوق یک مدیر:
سود مورد گزارش را هموار میسازد
نرخ رشد سود را هموار میسازد.
مقصود از هموارسازی نرخ رشد سود به شرح زیر است: اگر نرخ رشد بالا بود، رویههایی به اجرا در میآید تا آن را کاهش دهد و عکس قضیه هم صادق است.
«بیدلمن» دو دلیل ارائه میکند که مدیریت بر آن اساس میکوشد سودهای خالص مورد گزارش را هموار سازد. نخستین دلیل بر این فرض استوار است که یک جریان ثابت سود میتواند انتظارات ذهنی سرمایه گذار را نسبت به نتایج احتمالی سود و سهام آتی تحت تأثیر قرار دهد در نتیجه بر ارزش سهام شرکت اثری مطلوب میگذارد، زیرا میزان ریسک کل شرکت را کاهش میدهد.
بیدلمن دومین انگیزه را برای هموارسازی، توانایی مقابله با ماهیت ادواری بودن سود و کاهش احتمالی همبستگی بازده مورد انتظار شرکت
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است |
با بازده مجموعه بازار میداند و میگوید: «تا آنجا که عادی شدن موفقیت آمیز است و تا میزانی که سرمایه گذاران کاهش کوواریانس بازده سهم و بازده بازار را تشخیص داده و در فرایند ارزشیابیشان دخالت میدهند، هموارسازی روی ارزش سهام، اثرات سودمندی خواهد داشت» (آقایی و کوچکی، ۱۳۷۴، ۲۴).
در واقع هموارسازی سود، ناشی از احساس به این نیاز است که مدیریت میخواهد پدیده عدم اطمینان محیط را خنثی نماید و نوسانهای عملکرد سازمان را که ناشی از چرخه میان دوره ای که مبتنی بر رونق و کساد است، کاهش دهد.
دلایل بیدلمن در تحقیقی که میچلسون و همکارانش در سال ۱۹۹۹ انجام دادند تایید شد. تحقیق آنها نشان میدهد که هموارسازی سود بر بازده سهام شرکتها تأثیر گذاشته و بازار به سودهای هموار پاسخ مثبت نشان میدهد (میچلسون و همکاران[۴]، ۱۹۹۹، ۶۴).
اما تحقیقی که به بررسی تأثیر هموارسازی سود بر بازده سهام شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران پرداخته است، نتیجه دیگری داده است. نتایج تحقیق مشخص کرده است که در مجموع ۵/۳۰ درصد شرکتهایی که متغیر هموارسازی در آنها برای دوره زمانی ۱۳۷۴-۱۳۷۹ مورد مطالعه قرارگرفته، هموارسازند. بر اساس نتایج تحقیق مذکور در بورس اوراق بهادار تهران، هموارسازی را نمیتوان ابزاری موثر بر بازده سهام شرکتها دانست (قائمی و دیگران، ۱۳۸۲، ۱۴۸).
همانطور که گفته شد هموار سازی سود در غالب تئوری نمایندگی تعریف میشود. اولین فرض تئوری نمایندگی این است که اشخاص بر حسب منافع شخصی خود عمل میکنند در حالی که این منافع لزوماً در تمامی دوره ای با منافع شرکتها همسو و همسان نیست. فرض با اهمیت دیگر تئوری نمایندگی، قرار داشتن شرکت در تقاطع ارتباطات قراردادی است که میان مدیریت، سرمایه گذاران، اعتبار دهندگان و دولت وجود دارد.
یکی از فرضیه های تئوری نمایندگی حاکی از این است که مدیریت سعی در حداکثر نمودن منافع خود دارد که این هدف لزوماً همسان و همسو با حداکثر کردن ارزش شرکت نیست. در حالی که مدیریت سعی میکند حقوق و مزایای خود را به حداکثر ممکن برساند، اما ناگزیر باید این کار را در چارچوب افزایش سود خالص، بازده سرمایه گذاری یا معیارهای مشابه حسابداری انجام دهد و در عین حال افزایش قیمت اوراق بهادار شرکت را نیز مد نظر داشته باشد. اگر چه انگیزه اصلی مدیریت معمولاً بهبود عملکرد است اما ممکن است مدیریت سعی در انتخاب آن دسته از روشهای حسابداری داشته باشد که سود شرکت را در آینده نزدیک افزایش دهد که خود موجب بالا رفتن حقوق و مزایای مدیران میشود. در این قبیل موارد، امکان دارد که تصمیمات مدیران، همسو با علایق و منافع سهامداران نباشد (شباهنگ، ۱۳۸۷، ۳۱).
۲-۲-۴ ابعاد هموار سازی سود
به طور کلی، مقصود از ابعاد هموارسازی سود ابزار یا روشهایی است که به وسیله آن اعداد و ارقام مربوط به سود یکسان میشود. بارنز و همکاران تفاوت بین سه روش هموارسازی را به صورت زیر بیان نمودهاند:
۱- هموارسازی از طریق وقوع رویداد و (یا) شناخت و ثبت آن:
مدیریت میتواند زمان معامله های واقعی را به گونه ای تعیین کند که آنها بر درآمد مورد گزارش اثر بگذارند و بدین گونه در طول زمان نوسانها را مهار کند. در بیشتر موارد، تعیین زمان طبق برنامه برای وقوع رویدادها (مانند وقوع هزینه تحقیق و توسعه) تابع مقررات حسابداری است که بر فرایند شناخت و ثبت این رویدادها حاکم است.
۲- هموارسازی از طریق تخصیص بر دوره های زمانی: با فرض وقوع رویداد و شناخت و ثبت این رویداد، مدیریت برای تعیین دورههایی که تحت تأثیر مقادیر کمی این رویدادها قرار میگیرند، از اختیارات زیادی برخوردار است و میتواند بر آنها اعمال کنترل نماید.
۳- هموارسازی از طریق طبقه بندی (از این رو، آن را هموارسازی طبقه ای مینامند): هنگامی که آمار و ارقام موجود در مورد مدیریت سود و زیان، به غیر از سود خالص (پس از کسر همه هزینهها از همه درآمدها) موضوع هموارسازی باشد، مدیریت میتواند اقلام مربوط به اجزای سود را طبقه بندی نماید و بدین وسیله تغییرات مربوط به دوره زمانی متعلق به این آمار را کاهش دهد (آقایی و کوچکی، ۱۳۷۵، ۶۳).
آرتورلویت، رئیس هیئت مدیره کمیسیون بورس اوراق بهادار بر این باور است که شرکتهای سهامی عام برای اعمال مدیریت بر سود شرکت از شش روش حسابداری (در مرحله عمل) استفاده کردهاند:
ارائه بیش از واقع ارقام ناشی از تغییرها، با هدف پاک کردن تراز نامه.
طبقه بندی بخش مهمی از قیمت یک واحد خریداری شده به عنوان مخارج فرایند تحقیق و توسعه (یک هزینه جاری) به گونه ای که بتوان این مبلغ را یک باره هزینه کرد.
ایجاد بدهیهای سنگین برای شناخت هزینهها در آینده (این بدهیها به عنوان بخشی از خرید ثبت میشوند) و بدین وسیله مصون ساختن سودهای خالص آینده.
استفاده از مفروضات غیر واقعی برای برآورد بدهیها، در مورد اقلامی مانند برگشت فروش، زیانهای ناشی از وام، هزینه های تضمین (خدمات پس از فروش) به گونه ای که بتوان در یک دوره آینده از طریق معکوس کردن تعهدات بلندمدت سود خالص را بهبود بخشید.