تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
خرسک-نوعی فرش
زیر دل زدن-تهوع آوردن
حرف پوچ-سخن بی معنی
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
دوسیه-پرونده
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
چرکوندی-لکه دار کثیف
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
دو زاری-سکه ی دو ریالی
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
تمام و کمال-کامل-به تمامی
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
ازدسترفته-عاشق
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
خایه-بیضه-جرات
آب آتش مزاج(می سرخ)
پیش-برنده-آن که جلو است
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
خبر-گزارش رویداد
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
روز پنجاه هزار سال-روز قیامت
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
چشم کردن-چشم زدن
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
اروای ننهات(ارواح بابات)
ته خوار-بچه باز
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
خنکای صبح-سحرگاه
بَر و بیابان-دشت و صحرا
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
تر و فرز-چست و چابک
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
جیره-سهم معین
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
دام پزشک-پزشک حیوانات
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
زیر شلواری-زیر جامه
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
آتش بیباد-ظلم-می
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
آینهی بخت-آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
جاهل پسند-چیزی که جوان
تنبل خان-تن پرور
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
چرس رفتن-حشیش کشیدن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
چپ رو-تند رو
دو لبه-دارای لب کلفت
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
چنگ انداختن-چنگ زدن
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
دور از شما ب-لانسبت
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
رمباندن-خراب کردن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
ارواح شکمت(ارواح بابات)
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
چله ی تابستان-گرمای سخت
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
دست نماز-وضو
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
پیش بینی کردن کار یا شخصی
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
آبدست-ماهر-استاد
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
خر بی یال و دم-احمق-نادان
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
آلاخون (و) والاخون(دربهدر، سرگردان، آواره)
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
تار-از محلی راندن
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
تمام کردن-مردن
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
حق نشناس-نا سپاس
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
تحصیل کرده-درس خوانده
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
ادا اصول-ادا اطوار
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
خالی خالی-بدون چیز دیگری
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
دال-خمیده-کج
دماغ چاقی-احوال پرسی
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
خودمانی-صمیمی-یکدل
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
چراغان شدن-جشن گرفتن
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
آبِ کبود(آسمان)
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
تیار کردن-آماده کردن
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
چلچل-خال خالی-ابلق
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
دَم نقد-آماده-حاضر
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
بی جا-نامناسب-بی مورد
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
حالا حالاها-مدت دراز
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن
چراغان شدن-جشن گرفتن
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
زُل زدن-خیره نگاه کردن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
پوست کنده-رک و بی پرده
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
پر مدعا- پر ادعا
آفتاب به آفتاب(هر روز)
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
رکاب دادن-راهی جایی شدن
چرکوندی-لکه دار کثیف
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
حرف شنو-سر به را-مطیع
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
چشم کردن-چشم زدن
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
تک و تا-جنب و جوش
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
توان هماوردی با کسی را داشتن
باش !-نگاه کن-ببین
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
آکِله(جذام، زن سلیطه)
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
بی رگ-بی غیرت-بی حس
چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن
خفه خون-خفقان
آب سیر-جانور خوشرفتار
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
افتادگی-پریشانی-احتیاج
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
رگ ترکی-تعصب نژادی
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
آفتابزردی-غروب آفتاب
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
چهار دستی-فراوانی
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
ارواح شکمت(ارواح بابات)
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
دیر کردن-تاخیر کردن
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
روغن داغ-روغن گداخته
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
خارشک-مردم آزار-سادیست
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
ادا اصول-ادا اطوار
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
جا دار-وسیع-فراخ
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
دخترینه-دختر-مونث
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
دست آموز-تربیت شده-آموخته
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
جن زده-دیوانه
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
بساز-آدم سازگار-صبور
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
اهل نشست(تارک دنیا، گوشهنشین)
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
بلا به دور-بلاها دور باد
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
دلقک-شخص مسخره
چیله-هیرم-خاشاک
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
آمده-شوخی و لطیفه
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
چهره کردن-نگا. چهره شدن
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
آواز شدن(شهره شدن)
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
حال کردن-لذت بردن
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
رستم صولت-رستم در حمام
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
بادپا-تند رو-تیز تک
دماغ چاقی-احوال پرسی
برزخ شدن-ناراحت شدن
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
بد زبان- بد دهن
راپرتچی-گزارش دهنده
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
چال افتادن-گود شدن
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
بنا-قرار
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
دوش فروش-ربا خوار
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
چرسی-آدم معتاد-افیونی
جوشی شدن-عصبانی شدن
خارشک-مردم آزار-سادیست
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
دست کردن-دست فرو بردن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
با محبت-زود جوش و مهربان
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
خبر گرفتن-پرسیدن
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
جگرکی-جگر فروش
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
اُتُل-شکم-اتوموبیل
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
زیر دُم سُست-زن منحرف
تته پته-لکنت زبان
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
پُرتابل-قابل حمل
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
چاقالو-چاق-فربه
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
آروغ بیجا زدن-نابهجا سخنگفتن-نسنجیده کاری کردن
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
جیغ و ویغ-داد و فریاد
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
دست باف-بافته با دست
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
دق کردن-از غصه مردن
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
چلو-برنج آب کشیده
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
بازرس-مامور بررسی و کنترل
در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن
پِی-دنبال
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
حساب کردن-پرداختن خرج
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
آب به چشم آمدن-طمع کردن
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
دوام آوردن-استقامت کردن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
زاهرو-دالان-سرسرا
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن