دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
داوطلب-خواستار-نامزد
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
پادگان-سربازخانه
ددر رفتن-بیرون رفتن
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
چفت کردن-با زنجیر بستن
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
زبان نفهم-کودن-بی شعور
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
زیر آبی-زیرآبکی
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
چانه-گلوله ی خمیر نان
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
خوش قلق-رام-خوش خوی
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
دلسردی-ناامیدی-یاس
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
ته نشین شدن-رسوب کردن
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
پول و پله-پول
خوشگلک-با خوشگلی اندک
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
انگشتر پا-چیز بیارزش
بد قدم-نامبارک-بد شگون
زبانی-شفاهی
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
بار سرکه- ترش ابرو
دزدیده-دزدکی
دزد و دغل-نادرست و مکار
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
اجابت کردن معده-قضای حاجت
از سر نو(دوباره)
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
آب شیراز(شراب)
پرند-حرف بی هوده
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
توجیهی-برنامه های توضیحی
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
آلکلی(معتاد به الکل)
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
چول-بیابان
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
داش-لوطی-مشدی
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
پیشنهاد-طرح
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
چرکو-آدم کثیف
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
آکله فرنگی(سیفلیس)
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
پنج تن آل عبا- پنج تن
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
افتاده(فروتن، متواضع)
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
خالی خالی-بدون چیز دیگری
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
حساب سوخته-بدهی قدیمی
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
عینک ذره بینی بسیار قوی
دنده کج-کج خلق-یکدنده
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
خوش منظره-خوش نما-زیبا
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
پاشیر-گودال پای شیر آب
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
زبون-حقیر-توسری خور
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
تو دوزی-دوختن از درون
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
حَب-قرص
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
حیوون-نگا. حیوان
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
آی زرشک(آی زکی)
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
پشتک-پرش از پشت
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
ریز-خرد-کوچک
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
باهاس-باید-بایست
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
تو در تو- تو به تو
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
دست بده داشتن-بخشنده بودن
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
افتادن بچه-سقط شدن جنین
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
خدا کند-ای کاش
پیش کسوتی-قدمت و برتری
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
با متانت-با وقار
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
چیز-آلت تناسلی
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
پارو-زن پیر
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
خدا کند-ای کاش
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
حساب سوخته-بدهی قدیمی
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
ذوق زده-بسیار خوش حال
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
جیره-سهم معین
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
جیره بندی-سهم بندی
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
راست شدن-رو به راه شدن
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
چیلک دان-چینه دان
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
بی فک و فامیل-بی کس و کار
پر و بال-امکان-فرصت
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
خش و خش-نگا. خش خش
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
آب آتش زده(اشک)
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
اروای ننهات(ارواح بابات)
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
بی مخ-بی عقل-شجاع
آفتاب به آفتاب-هر روز
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
حشری-شهوت ران-پر شهوت
دان دان-متفرق و پراکنده
بالا آوردن-استفراغ کردن
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
رشوه گیر-رشوه خوار
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
تنوری-پخته شده در تنور
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
تخت سینه-وسط سینه
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
تل انبار-توده-انباشته
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
پای پس-عوض-تلافی
اِرا(هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید)
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
ارباب حجت-اهل منطق
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
زبر و زرنگ-چابک و فرز
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
انسان بودن-شریف و درست بودن
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
زانویی-زانو
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
خوش لباس-نگا. خوش پوش
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
چال افتادن-گود شدن
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
بیسار-فلان
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
داش-لوطی-مشدی
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
حبف و میل-ریخت و پاش
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
دم-هنگام
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
خرس-چاق و درشت-تنومند
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
انگشتر پا(چیز بیارزش)
زیر سر داشتن-آماده شدن
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
ارزانی-بخشیدن-دادن
چفت کردن-با زنجیر بستن
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
پا برهنه-بدون کفش
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
رمباندن-خراب کردن
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
خود را بستن-پول دار شدن
فرسوده و خراب شدن
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
بند کردن-محکم کردن
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
جن زده-دیوانه
حاجی خرناس-لولو
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
زمین گذاشتن سر-مردن
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
داو-نوبت بازی
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
دماغ چاقی-احوال پرسی
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
پا خوردن-فریب خوردن
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
آینهی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
خرابکار-اخلالگر-تروریست
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
ته نشین-رسوب کرده
چفت کردن-با زنجیر بستن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
الحق(بهراستی، حقیقتن)
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
دست بده داشتن-بخشنده بودن
زار-نا به سامان-خراب-بد
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
آب و خاک(میهن، دیار)
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
دوا خور-معتاد به الکل
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
دریافتی-حقوق
آتشِ بسته(طلا)
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
باجی-خواهر-زن ناشناس
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
بده بستان-داد و ستد-معامله
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
رم کردن-رمیدن-گریختن
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
حضرت عباسی-راست و درست
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
ته خوار-بچه باز
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
البرز(بلندقامت، دلیر)
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
آدم ثانی(حضرت نوح)
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
خفه خون-خفقان
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
تلکه بند شدن- تلکه کردن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
دسته پل-الک دولک
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
دو دل-مردد-بی تصمیم
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
البرز-بلندقامت-دلیر
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
حرام و حرس-ریخت و پاش
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
دست زدن-لمس کردن
چُل کلید-جام درویشان
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
زبان نفهم-کودن-بی شعور
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
اسب چوبین(تابوت)
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
پیش-برنده-آن که جلو است
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند