برگزیده

منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 389

بوق سگ-بسیار دیر وقت

 

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

ذلیل‌شده

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

بند آوردن-متوقف کردن

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

جبهه-میدان جنگ

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

جِر-اوقات تلخی-لج

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

 

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

خُل-نیمه دیوانه-سفیه
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

چشم کار کردن-دیدن

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

خانم آوردن-پا اندازی کردن

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

حلال زاده-پاک و نجیب

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

پامال شدن-از بین رفتن

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

دق دلی-دق دل

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

آواز شدن-شهره شدن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

چماق-چوبدست-گرز

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

تند نویسی-سریع نویسی

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

خوش رو-زیبا-خندان

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

 

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

حمامی-گرمابه دار

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

پات-بی آبرو-بی تربیت

چنار تجریش-متلک بد

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

رد پا-جای پا-اثر

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

پرند-حرف بی هوده

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

 
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

داد و هوار-داد و فریاد

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

دور برد-دارای برد زیاد

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

تن خواه-پول نقد-زر و مال

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

خوابگوشی-سیلی-کشیده

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

دست زدن-لمس کردن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

تخته زدن-پنبه زدن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

 

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

چلو-برنج آب کشیده

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

بازو دادن-یاری دادن

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

حق التدریس-مزد آموزگار

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

 

چشمه-نوع-قسم

الانه-همین حالا-هم اکنون

زرد گوش-بی رگ-ترسو

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

چشم خوردن-نظر خوردن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

پس بودن-عقب افتادن از دیگران
 

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
 

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

اُق زدن(بالا آوردن)

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

 

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

بده بستان-داد و ستد-معامله

زهر چشم-نگاه خشم آلود

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

بیرون رفتن-به توالت رفتن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

چارلا-چهار لا-چهار تو

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

 

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

 

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

آب نخوردن-درنگ نکردن

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

 

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

چِخی-سگ

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

چل ستون-شبستان مسجد

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

ریغ-مواد درون امعا و احشا

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

راه اندازی-راه انداختن

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

جوشی شدن-عصبانی شدن

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

داماد-مرد تازه زن گرفته

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

پشت-نسل-فرزندان

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

حلال-زن یا شوهر

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

دود چراغ-کشیدن شیره

دست فروشی-شغل دست فروش

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

باهاس-باید-بایست

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد
آتشی شدن-از کوره در رفتن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

 
آبِ سیاه-نیمه کوری

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

رم کردن-رمیدن-گریختن

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

خطایی-نوعیز آجر

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

خدا به همراه-خدا خافظ

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

چوروک-چین و شکن

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

پاتوغ-محل گرد آمدن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

خرکچی-چارپادار

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

فال بد زدن

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

عینک ذره بینی بسیار قوی

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

خودآموز-بدون آموزگار

 

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

حلق آویز-به دار کشیده

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

پشمالو-دارای موهای بسیار
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

راه اندازی-راه انداختن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

بی جا-نامناسب-بی مورد

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

از جنس چیزی بودن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

چنبره زدن-حلقه زدن

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

آتش بی‌باد(ظلم، می)

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

چراغان شدن-جشن گرفتن

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

پول خرد-پول سکه ای

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

 

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

حیوون-نگا. حیوان

بنده زاده-پسر من

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
رنگ شدن-گول خوردن
دست پاک-درستکار

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

خرس-چاق و درشت-تنومند

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

رنگ شدن-گول خوردن

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

 
چغل خور-سخن چین
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

جگرکی-جگر فروش

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

دور دست-جایی دور

دق کردن-از غصه مردن

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

خر زور-نیرومند-پرزور

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

زیر گرفتن-زیر کردن

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

آهو چشم(معشوق، شاهد)

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

 
خونین و مالین-زخمی-خونی شده

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

چار دیواری-خانه

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

 

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

خونسرد-آرام-بی خیال

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

اهل دود(سیگاری)

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

حق نشناس-نا سپاس

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

چانه لغ-نگا. چانه شل

حرف-سخن-گفتار-کلام

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
تخت سینه-وسط سینه

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

خاطر داشتن-به یاد داشتن

چارقد-روسری زنانه

ترید- تلیت

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

خیط شدن-نگا. خیت شدن

چغندر پخته-لبو

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

راست روده شدن-اسهال گرفتن

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
چله ی زمستان-سرمای سخت
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

بفرما زدن-تعارف کردن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

 

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

دان-دانه-چینه

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

خاطر جمع-مطمئن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

 

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

 

آب و رنگ-طراوت و شادابی

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

پاره آجر-شکسته ی آجر

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

 

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

دمرو-کسی که دمر خوابیده

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن
اُق زدن(بالا آوردن)

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

 

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

دختر بچه-دختر کم سن و سال

چایمان-سرما خوردگی

زیر جلکی-پنهانی
چسی درکن-آدم پر مدعا

آب آتش زده(اشک)

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

دخترینه-دختر-مونث

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

دوبل-دو برابر

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

چای کار-کشت کننده ی چای

 

دستِ راست-سمت راست

خش و خش-نگا. خش خش

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

ادرار کوچک(شاش)

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

درخت اگر-امید پوچ و واهی

چول-بیابان

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

تک و دو-دوندگی-درماندگی

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

تو به تو-گوناگون-لا به لا

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

پیشت-آوازی برای راندن گربه

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

 

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

چِل-خل و دیوانه

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

حهاز-کشتی بزرگ

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

چین خوردن-چروک شدن
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

خیط کاشتن-خطا کردن

ریختگی-ریزش

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

 

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

دور و دراز-فراخ و وسیع

افسارگسیخته(سرکش)
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

خجالتی-کم رو-پرحیا

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

 

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

آکِله-جذام-زن سلیطه

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

الحق-به‌راستی-حقیقتن

حق شناس-سپاس گزار

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

ادرار کوچک-شاش

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

افتادگی-پریشانی-احتیاج

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن